English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (1387 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shift U انتقال جابجا کردن
shifted U انتقال جابجا کردن
shifts U انتقال جابجا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
Other Matches
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
translocate U جابجا کردن
dislocating U جابجا کردن
transposes U جابجا کردن
suppress U جابجا کردن
transposing U جابجا کردن
transpose U جابجا کردن
displace U جابجا کردن
displaced U جابجا کردن
heaved U جابجا کردن
heave U جابجا کردن
suppressing U جابجا کردن
suppresses U جابجا کردن
unhorse U جابجا کردن
relocating U جابجا کردن
dislocates U جابجا کردن
removal U جابجا کردن
relocates U جابجا کردن
relocated U جابجا کردن
dislocate U جابجا کردن
displacing U جابجا کردن
displaces U جابجا کردن
displacement U جابجا کردن
relocate U جابجا کردن
soil transport U جابجا کردن خاک
removing U جابجا کردن به محل دیگر
movement U گردش جابجا کردن تحرک
restaging U جابجا کردن سوارکردن نفرات
winkle U جابجا کردن حلزون خوراکی
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
removes U جابجا کردن به محل دیگر
remove U جابجا کردن به محل دیگر
winkles U جابجا کردن حلزون خوراکی
luxate U از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handles U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handle U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
shunting station U ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
anagrammatize U جابجا کردن قلب کردن
staging base U پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
bitblt U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit U در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
migrating U سیر کردن انتقال یافتن
migrated U سیر کردن انتقال یافتن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
migrates U سیر کردن انتقال یافتن
migrate U سیر کردن انتقال یافتن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
lithiation transmetalation U انتقال فلز با لیتیم دار کردن
lomomote U جابجا شدن
revulsive U جابجا شونده
migrating U جابجا شدن
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
migrated U جابجا شدن
translocation U جابجا شدگی
dislocates U جابجا شدن
migrate U جابجا شدن
turnover U جابجا شدن
relocation U جابجا سازی
metastatic U جابجا شونده
disposition U جابجا شدن
autochthonous U جابجا نشده
displaceable U جابجا شونده
out of place U جابجا شده
transposable U جابجا شدنی
supplant U جابجا شدن
displacement U جابجا شدن
supplanted U جابجا شدن
dislocating U جابجا شدن
supplanting U جابجا شدن
floating U جابجا شده
dislocate U جابجا شدن
metastatic U جابجا شده
supplants U جابجا شدن
migrates U جابجا شدن
migratory U جابجا شونده
antihandling fuze U ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
transposable U قابل جابجا شدن
moving power U نیروی جابجا کننده
metastasis U جابجا شدن ناخوشی
serpiginous U دونده جابجا شونده
malposition U جابجا شدگی جنین
erratic block U بلوک جابجا شونده
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
revulsion U جابجا شدن درد ردع
conveys U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
displacement U جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displacing U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced U جابجا شدن تغییر موضع دادن
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
displace U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces U جابجا شدن تغییر موضع دادن
changer U وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
force displaced in parallel U [بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
shifts U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
SDR U ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
acrostic جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
secondary soil U خاک جابجا شده یا ثانوی خاک دستی
constant displacement pump U پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
devolution U انتقال
metabasis U انتقال
transfers U انتقال
conductance U انتقال
transferring U انتقال
transmission line U خط انتقال
transportation U انتقال
translations U انتقال
shifted U انتقال
marque U انتقال
translation U انتقال
transter U انتقال
conveys U انتقال
conveying U انتقال
shifts U انتقال
conveyed U انتقال
transfer U انتقال
turn over U انتقال
assignment U انتقال
assignments U انتقال
conveyance U انتقال
transference U انتقال
conveyances U انتقال
convey U انتقال
shift U انتقال
bail arm U انتقال
mittimus U انتقال
migration U انتقال
conduction U انتقال
transfer check U انتقال
transfer line U خط انتقال
displacement U انتقال
line shaft U انتقال
downloading U انتقال
transition U انتقال
transitions U انتقال
transmissions U انتقال
transmission U انتقال
negotiations U انتقال
intuitions U انتقال
move U انتقال
transformation U انتقال
abaloenation U انتقال
intuition U انتقال
shift U انتقال
negotiation U انتقال
flippy U دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
instrument of assignment U سند انتقال
negotiator U انتقال دهنده
protect a player U معاف از انتقال
alienates U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
transferred U انتقال یافته
gradations U انتقال تدریجی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com